جدول جو
جدول جو

معنی حب الشوم - جستجوی لغت در جدول جو

حب الشوم
زغال اخته، درختچه ای با برگ های بیضی و گل های کوچک با میوه ای سرخ رنگ و به شکل سنجد که مصرف خوراکی و دارویی دارد، اخته زغال، سیاه توسه
تصویری از حب الشوم
تصویر حب الشوم
فرهنگ فارسی عمید
حب الشوم
(حَبْ بُشْ شو)
سیاه توسه. زقال اخته. رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
حب الشوم
زغال اخته
تصویری از حب الشوم
تصویر حب الشوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَبْ بُلْوَزز)
لسان العصافیر. ثمر زبان گنجشک
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شو)
غراب
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُدْ دو)
کرم دانه و آن ثمر مثنان است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُزْ زُ لَ)
زقاطه. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان. حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرهگوید که نبات او کمتر از ذرعی، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنه قسم صغیر اوست، و آن سرخ رنگ و مایل به تدویر و در جوف پوست او دانۀ صلبی مدوّر و مغز دانۀ او سفید و نرم و باطن پوست او مایل به سیاهی و سرخی و قسمی بزرگتر از نخودی و مفرطح و خوش مزه و در مصر بسیار است، در دوم گرم و تر و بارطوبت فضلیه و محرّک باه و مسمن و جهت تسمین گرده و تقویت جگر ضعیف و امراض سوداوی و خشونت سینه و سعال و حرقهالبول نافع و مولد سدّه و مضر حلق. و مصلحش سکنجبین و قدر شربتش تا هفت مثقال. و بدلش حبهالخضراء است. و باعتقاد حقیر قسمی از اسکنو است و مذکور شد. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: گویند بزرالحرشف است و در شیراز به حب الحرشف مشهور است، و حب الزلم به پارسی تخم کنگر گویند: و آنچه محقق است آن تخمیست به لون هیل و مثلث شکل بود و همچنان با پوست توان خائیدن و منبت وی در شهرزور بود، و فلفل السودان خوانند. وابن ماسویه گوید: گرمست در سیّم و تر است در اول. وعیسی گوید: گرمست در دوم و تر است در اول. و صاحب منهاج گوید: گرم و خشک است و در وی رطوبتی عرضی فضلی هست. منی زیاده کند و بغایت تحریک شهوت جماع بکند و بدن را فربه کند و قوه ذکر دهد. و شریف گوید: چون بجوشانند و بر کلف روی طلا کنند زایل کند و وی مولد صداع بود و مصلح آن بنفشه بود و بدلش شقاقل است. صاحب مخزن الادویه گوید: حب ّالزلم به ضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم، ماهیت آن غیر تخم کنگر است چنانچه بعضی توهم کرده اند، و ابن بیطار از ابن وافد نقل کند که آن حبی است چرب مفرطح اندکی بزرگتر از نخود. ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آنرا فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست. و بغدادی نوشته: آن دو صنف میباشد یکی بزرگتر از نخود و مفرطح و خوشبو و خوش مزه و شیرین و پوست آن مایل به سیاهی و در شهرزور و مصر بهم میرسد ودوم اندک طولانی و کوچک و زردرنگ و از مصر و بربر می آورند، گیاه آن کمتر از ذرعی و برگ آن مستدیر مانند درهم. طبیعت آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیه...محرک باه و مسمن بدن و گرده و مقوی جگر ضعیف و دافعخشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقهالبول شرباً و چون بخایند و بر کلف بمالند آنرا زایل گرداند، مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن حبهالخضراء مضر حلق و مولد سدّه و مصلح آن سکنجبین است. و ابن البیطار گوید: حب الزلم، ابن وافد: هو حب دسم مفرطح اکبر من الحمص قلیلاً اصفرالظاهر ابیض الباطن طیب الطعم لذیذالمذاق و یجلب من بلاد البربر و یسمی فلفل السودان عندنا و فلفل السودان غیره. ابن ماسه البصری: حب الزلم حارّ فی الثالثه رطب فی الاولی یزید فی المنی زیاده صالحه طیب المذاق دسم و ینبت فی ناحیه شهرزور. قال للشریف اذا مضغ و وضع علی الکلف فی الوجه اذهبه و بدله شقاقل و حب العزیز هو حب الزلم المقدم ذکره و قد ینبت منه شی ٔ بصعید مصر یسمونه بالسقیط - انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: هو المعروف فی مصر بحب العزیز لأن ملکها کان مولعاً بأکله و یسمی الزقاط بالبربر و هو حب ّ اصله بفارس. نبات دون ذراع و اوراقه مستدیره کالدراهم و منه نوع بمصر یزرع بالاسکندریه و حب ّالسمنه صغاره و یجمع بالصیف فی نحو الاسد، و اجوده الحدیث الرزین الأحمر المفرطح الحلو و یلیه الأصفر المستطیل و هذا هو الکثیر بمصر و الذی کالفلفل اذا کان لیناًحلواً کان أجود فی السمنه و متی تجاوز سنه لم یجز استعماله و اهل مصر تبله بالماء کثیراً فیفسد سریعاً وهو حارّ فی الاولی رطب فی الثانیه یولد دماً جیداً و یسمن البدن تسمیناً جیداً و یصلح هزال الکلی و الباه وحرقان البول و الکبد الضعیفه و الأمراض السوداویه کالجنون و خشونهالصدر و السعال و اذا انهضم کان غایه ولکنه یولد السدد و یثقل و یضر الحلق و یصلحه السکنجبین و أجود استعماله للسمنه أن یدق و ینقع فی الماءلیله ثم یمرس و یصفی و یشرب بالسکر و شربته الی اثنی عشر و بدله الحبهالخضراء و ماقاله ما لایسع منطبق علی البندق الهندی کما مرّ - انتهی. و صاحب منتهی الارب گوید: زلم، محرکهً... نباتیست که تخم و شکوفه نداردو در رگهای بیخ آن که در زیر زمین است دانه ایست پهنا، شیرین و باهی. حب ّالعزیز. سقیط. ابن البیطار گوید:حب الزلم، در اندلس آنرا فلفل السودان نامند، لکن فلفل السودان چیز دیگر است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُشْ شُ)
ریحان الشیوخ. مرو
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
شجرۀ لبنی. عبهر. اصطراک. میعه. شجرۀ مریم. ثمرۀ شجرالاصطراک و در بیت المقدس ازآن دانه های سبحه کنند.
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ فَ)
بلادر. میوۀ درخت بلادر. قرص کمر. دانۀ بلاذر. درختی است بزرگ و در هند بسیار است. فقال بعضهم لبعض: ان السندباداسقاه حب الفهم فأخرسه. (سندبادنامۀ عربی ص 352)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ کَ)
حب اللیم. فلفل القرود. رجوع به فلفل القرود شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لَ)
لسان العصافیر. دانۀ زبان گنجشک
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لی)
فلفل القرود. حب الکتم. و شاید یکی از این دو صورت تصحیف دیگریست
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بُ)
حبّهالخضراء. بن. ون. شاه بن. شادبن. خنجک. بوکلک. چتلانقوش. سقر. کلخنگ. ضرو. وندانه. حب ّالبنه
لغت نامه دهخدا
(حَ لُثْ ثَ)
کفۀ سیر. (دزی ج 1 ص 246)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُنْ نَ)
حب الکاکنج
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب البطم
تصویر حب البطم
بنه (چاتلانقوش) از گیاهان بنگل چاتلانقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الدود
تصویر حب الدود
ثمر کرم دانه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الزلم
تصویر حب الزلم
میووه گیاه سعد سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الغول
تصویر حب الغول
ثمرگیاه بنژوئن را گیوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفهم
تصویر حب الفهم
میوه بلادر را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب اللوز
تصویر حب اللوز
دانه زبان گنجشک را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب النوم
تصویر حب النوم
حب الکا کنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الوز
تصویر حب الوز
ثمر زبان گنجشک را گویند
فرهنگ لغت هوشیار